مجموعه “منطقه آزاد” شامل همانندسازی چهره افراد ( درواقع خانمهای جوان ایرانی) بوده و درواقع تکرار تصویر پروفایل افراد ست که با رفتاری اغراق آمیز در فضای مجازی – علی الخصوص فیسبوک – با آنها روبرو ایم. نقاشیهای این مجموعه در تجلیل از رسانه بعنوان یکی از  ارکان های مهم زیست امروز شکل گرفته اند. درواقع با انجام نقاشیهای این مجموعه، به هنر رسانه ای ورود کردم. برای ورود به این حوزه ، بر خود لازم دانستم که تا جای ممکن عناصر نقاشیهایم مستند بوده و براساس مصادیق واقعی به روی بوم بروند. فلذا بومهای نقاشی ام را براساس فریم تصاویر پروفایل خانم های جوان ایرانی تنظیم کردم.همچنین رنگامیزی آثار نیز منطبق با الگوهایم انتخاب شد. فضای مجازی – در اینجا فیسبوک – این امکان را در اختیار افراد قرار داده که بر اساس سلیقه و میل شخصی، تصویری از خود را به نمایش گذارند.

درواقع هدف من نشان دادن قدرت رسانه در اعطای یک آزادی ( هرچند ناچیز ) به افراد بود. چیزی که بیرون از این حیطه برای کاربران فوق ( خانم های جوان ساکن ایران) امکانپذیر نیست. همچنین باید اضافه کنم که برخلاف نقاشیهای مجموعه پیاده نظام که بیشترین حد از همراهی و هماهنگی فرم و محتوا را داراست، نقاشیهای مجموعه “منطقه آزاد” بیشترین چالش را در انطباق فرم و محتوا در پی داشت، چرا که اساسا شیوه نقاشی من که با عدم محدودیت در تعداد، حالت و اندازه ی ضربه قلم ها همراه بوده و بنحوی فزاینده دارای بیشترین بار هیجانی و شدت بیان است،  با چهره خانم های جوان بیشترین غرابت را دارد. درواقع شیوه نقاشیهای من در نقاشی از پرتره ، با چهره مردان ؛ آنهم در حالتهای اغراق آمیز، دفرمه و در سنین بالا در انطباق است. بنابراین نقاشی از چهره دختران جوان تنها بدلیل وفاداری به الگوهای اولیه و در امتداد ارزشگذاری به رسانه به انجام رسیده است. به بیان دیگر در اینجا و در همراهی فرم و محتوا؛ فرم اهمیت خود را از دست داده و در ازاء آن ، مفهوم اثر اهمیت بیشتری یافته است‌. در حقیقت چنین اتفاقی تنها وتنها در مجموعه فوق رقم خورده، چرا که در باقی مجموعه ها همواره همراهی فرم و محتوا برایم اهمیت بیشتری داشته است.

مسئله دیگر در باب این آثار، طرح یک پرسش است. پرسش درباره مفاهیم “هنرهای زیبا”  و  “هنرهای مفهومی”. با تمامی توصیفاتی که در اهمیت تقلیل یافته فرم در این مجموعه ارائه شد، باز هم بصورتی متقن شیوه نقاشی من در امتداد آن چیزی ست که از آن به عمل نقاشانه بر اساس تجربه سنت بزرگ اساتید تاریخ هنر یاد میشود. درواقع شیوه های نقاشی از قرون گذشته نزد اساتید بزرگ دست بدست شده و به نقاشان روزگار ما رسیده و امروزه شکلی جهانی بخود گرفته است. من هم همواره خود را وام دار این سنت دانسته و از آن بعنوان پشتوانه فرمی و زیباشناسانه آثارم یاد کرده ام. بنابراین درمجموعه “منطقه آزاد” کیفیت و فرم نقاشانه ام  “هنرهای زیبا” را نمایندگی میکند. از طرفی همانطور که پیش از این آمد، مفهوم موردنظر من در این مجموعه بر اساس اهمیت رسانه و بر مدار هنر رسانه ای ارائه میشود. بنابراین مفهوم این آثار “هنرهای مفهومی” را نمایندگی میکند. حال باید به این مسئله اشاره کنم که اکثریت قریب به اتفاق بازدیدکنندگان نمایشگاه ، پس از دیدن این پرتره ها دچار شوک، ظن ، حیرت و نیز ناامیدی شدند. نا امیدی از نقاش این آثار. درواقع باید بگویم پیش از افتتاح نمایشگاه، عکس العمل فوق برایم قابل پیش بینی بود، چراکه عموم بازدیدکنندگانی که با آثار من آشنا بودند، اهمیت عمل نقاشانه ی نزد من و نیز انطباق آن با موضوعات جدی را شناخته و در تصورات خود چیزی غیر از این را حدس نمیزدند. هیچیک از آنها شاید تصور هم نمیکرد که شیوه نقاشی فاخر یک نقاش در خدمت موضوعی تا این حد عام – و حتی سطحی – قرار بگیرد. اما حقیقت اینست که من با این عملکرد، این پرسش را در ذهن مخاطبان ایجاد میکردم که “مشکل دقیقا کجاست؟ ” . از مهارت و تکنیک من ؟…آیا نقاش این آثار بدرستی از پس اجرا بر نیامده یا این که اساسا مسئله چیز دیگری ست ؟….آیا به همان میزان که عمل نقاشانه ی یک هنرمند فاخر است، باید موضوع هنرمند هم به همان میزان فاخر ، بزرگ و مهم باشد؟…آیا “هنرهای زیبا” با “هنرهای مفهومی” مغایرت دارد؟..آیا شگفتی حاصل از دیدن این آثار محصول “نابهنگامی”شان است؟…و آیا این یعنی عملکرد آن چه که به آن “هنر  معاصر” گفته میشود؟…